زهرازهرا، تا این لحظه: 21 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره
Date of creation of my blogDate of creation of my blog، تا این لحظه: 8 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره
My membership dateMy membership date، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

🌹خاطرات یک بانوی روشندل🌹

قلبم را به ❤خدا❤ میسپارم، که او به شدت کافیست

سورپرایز من برای نیلا جونم

سلام دوستان خوبین؟ راستش نمیخواستم حالا حالا ها پست بذارم. چون کامنت های پست قبلی خیلی خیلییی کم بود. ولی چون این پست یه جورایی مخصوص نیلا جونمه و بهش قول داده بودم و خاطرش خیلی برام عزیزه براش مینویسم. خب شما هم یه خورده بیشتر برام نظر بفرستین دیجه. شما که دوستای خوبمین. 11 روز مونده به 11 سالگی نیلا جونم. نیلا خانمی پیشاپیش تولدت مبارک. فرشته ها همیشه وجود دارن. ولی چون بعضیاشون بال ندارن بهشون میگن دوست. آبجی نیلا، دوست خوبم مرسی بابت مهربونی هایی که تا حالا بهم کردی. اینم از سورپرایز من. و این کیک خوشمزه که هفته پیش مامانم اینا...
29 ارديبهشت 1399

شهادت امام علی (ع) تسلیت 1399

    مرورگر شما پخش آنلاين را پشتيباني نمي کند یتیما با ظرف شیر، ساکتن و سر به زیر غم رو شونه هاشون، اشک چشماشون روی گونه هاشون، ناله میکنن از غم باباشون اون که شب میومد تک و تنها، روی شونه اش نون و خرما حالا فهمیدن که کی بوده اون که شبها با حال خسته، میومد با روی بسته حالا فهمیدن علی بوده تیره شده آسمون، دل همه غرق خون در دل خرابه، چشمای گرسنه به راه بابا از کسی بجز او غذا نمیخواد بی وجودش از دنیا سیرن، برای بابا میمیرن، همه سراغشو میگیرن خرابه ها تاریک و سرده، بابا دیگه بر نمیگرده، همه سراغشو میگیرن دلم شده پر امید، شب وصالم رسید، شب، شب مراده انقدر نکن گریه دختر م...
25 ارديبهشت 1399

تولد عمه لطیفه

مرورگر شما از پخش کننده پشتیبانی نمیکند   و تو در هیاهو چه شادمانه خاموش کردی آخرین شمع را و من در سکوت چه عاشقانه گفتم تولدت مبارک … در ستاره باران میلادت میان احساس من تا حضور تو حبابی است از جنس هیچ … از دستان من تا لمس نگاه تو آسمانی است به بلندای عشق … جشن میلادت را به پرواز میروم در این خانگی ترین آسمان بی انتها ، آسمانی که نه برای تو که تنها برای ما آبیست … تولدت مبارک ! سالروز تولد قشنگت را با رقص سفید برفها همچون سفیدی دلت بر آسمان قلبمان جشن میگیریم و صمیمانه فصل شکفتنت را تبریک میگوییم ! زیباترین چشم انداز تندیس نگاه توست و قشنگترین لحظه لحظه روییدن توست … سالروز تو...
21 ارديبهشت 1399

زلزله 19 اردیبهشت 99

سلام بچه ها. امیدوارم خوب باشید. من که خوب نیستم زیاد. دیشب ساعت یک اینا بود فکر کنم، که تهران زلزله اومد.  با مامانم و مامان بزرگم و عمه هام و دختر عمه هام نشسته بودیم تو اتاق و داشتیم حرف میزدیم. دقیق یادمه. نمیدونم چرا من دقیقا دستمو گذاشته بودم رو زمین. یهو حس کردم زمین زیر دستم میلرزه. اولش فکر کردم حتما همسایه بالایی داره راه میره. ولی بعد که دختر عمم داد زد: وای زلزله! لوستر تکون خورد. اصلا از ترس شوکه شدم. نمیدونم اون لحظه کی به من فرمون داد که اولین نفر داد بزنم و بگم مامان زلزله و هجوم ببرم سمت مامانم. وای خیلی وحشتناک بود بچه ها. همه دختر عمه هام جیغ میزدن و یه بلبشویی شده بود که نگو و نپرس. طفلی هیلدا کوچولومو...
19 ارديبهشت 1399

جوک های این ماه

رفتم گل فروشی، می گم ببخشید، کاکتوس هم دارید؟ می گه واسه دکور می خواین؟ پـَـــ نــه پـَـــ تو خونمون شتر پرورش می دیم، می خوام یه وقت احساس غربت نکنن، حس کنن خونه خودشونه! --- سر جلسه امتحان به جلوییم میگم سوال ۳ رو بلدی؟! میگه آره می خوای!؟ پـَـــ نــه پـَـــ نگرانت بودم میخواستم اگه ننوشتی بت بگم!!! --- رفتم باغ وحش از نگهبانه میپرسم ببخشید آقا قفس شیرا کجاست ؟ میگه بازدید کننده ای پـَـــ نــه پـَـــ نه از اقوامشون هستم اینورا کاری داشتم گفتم سری بهشون بزنم --- از سایت ۴SHARED میخواستم یه فایل دانلود کنم ….. ۵۶۰ ثانیه صبر کردم بعد پیغام میده : میخوای این فایل رو دانلود کنی ؟ میگم پـَـــ نــه پـَـــ خیلی حال داد ...
17 ارديبهشت 1399

حدیث، خواهری جونم، امروز 15 سال شد که بین ما نیستی!

حدیث جونم، خواهر عزیزی که حتم دارم اگه بودی بی نهایت با محبت میشدی، خواهر نازنینی که اگه بودی الان یه نوجوون پرشور بودی! سلام. مهربونم امروز 15 اردیبهشته و دقیقاً 15 سال از نبودنت میگذره. شاید برای من و بقیه دور و بری هامون 15 سال باشه، ولی مطمئنم واسه مامان و بابا مثل 15000 سال سخت گذشته. میدونی، من اولش فکر میکردم تو پسر بودی. یعنی از مامان جون در موردت نمیپرسیدم که ناراحت نشه. ولی چند وقت پیش فهمیدم که تو هم مثل مهفام گلی یه دختر بودی که مامان دوست داشت اسمتو بذاره حدیث. ولی جفتتون رو از دست دادیم. تو و مهفام دوتا گل خوشبو بودین که خدا نخواست برای ما باشین. حدیث جانم، آبجی زهرا خیلی دلتنگه. از اینکه خواهرم نشدی. از اینکه پیشم ...
15 ارديبهشت 1399

سنگ قيمتي

  مرد ثروتمندي از تمامي لذتهاي زندگي بهره مند بود. او اموال زيادي داشت . چندين ملك در شهرهاي مختلف، ماشين هاي رنگ و وارنگ و كلي وسايل گران قيمتي و ارزشمند داشت. بعد از اينكه پير شد، روزي فكر كرد كه نگاهداري اين همه املاك در جاهاي مختلف براي او سخت شده است و بهتر است همه مال و اموال خود را بفروشد و با پولش  الماسي بخرد تا همه ي پول و ثروتش هميشه در كنارش باشد.  او هر چه داشت فروخت و با پولش الماسي بزرگ خريد . مرد فكر كرد كه الماسش را در جايي پنهان كند . او چاله اي در كنار درخت پشت حياط كند و الماسش را آنجا پنهان كرد . او فكر كرد كه هيچ كس آنرا در اين مكان پيدا نمي كند . ...
9 ارديبهشت 1399

رمضان مبارک 1399

یادش به خیر! ماه رمضونای سالای قبل عجب صفایی داشت! نشستن پای سفره سحری و گوش دادن به دعا های قبل از اذان، قرآن خوندن و نماز خوندنای سر ظهر، چرت عصرگاهی که عجیب میچسبید، بعدشم نشستن پیش خونواده و در حال حرف و خنده افطار کردن. من ماه رمضون رو خیلی دوست دارم. چون باعث میشه دلا به هم نزدیک تر و مهربون تر بشه. روزه گرفتن باعث میشه آدم صبور تر بشه. همزاد پنداری با دیگران زیاد میشه و... یادمه سال های قبل با فامیل افطاری دورهم جمع میشدیم. معمولا مامانجون من که بزرگ فامیل بود اولین مهمونی افطاری رو میداد و همه همدیگرو میدیدیم. اما امسال... همه چی به خاطر این کروناویروس لعنتی خراب شد. خیلی دلم برای فامیلامون تنگ شده. آخه همشون خیلی خوبن...
6 ارديبهشت 1399
1